زندگینامه شهید علی عباسی خوشرودی
کوههای استوار شمال را سعادتی بس بزرگ است که استقامت مردان مردستان کارزار، به آن تشبیه میشود. دریا دلانی که قامت سترگشان در کمرکش کوران خمپاره و ترکش ، البرز را شرمنده کرده است. مهدی عباسی، مردی دیگر از سروستان بابل است که زندگیاش دریای الطاف الهی بود و شور جوانیش با شعور عرفانی آمیخته بود که تأمل در آن بیشک ره گشای ما غفلت زدگان پس از جنگ خواهد بود: مهدی عزیز سال 1343 در سحرگاه نیمه شعبان- آنگاه که یگانه منجی عالم بشریت، زمین را با قدومش منور ساخت- در شهرستان بابل دیده به جهان گشود . خانوادة متدین و متعهد، نهال نوپای خویش را با مراقبت و تربیت صحیح بزرگ کرده و روانة مدرسه نمود تا الفبای صفا و صمیمیت را با علم و دانش به هم آمیزد و جایگاه مؤثری در رشد و هدایت جامعه پیدا کند. دبستان «بدر»، مدرسه راهنمایی«شهید مرتاضیان» و سپس هنرستان راه و ساختمان ، هر یک پس از دیگری پله های ترقّی مهدی بودند که با موفقیت طی شدند . در اوائل انقلاب، او نوجوانی 14 ساله بود که ضمن تحصیل، از مبارزات نیز غافل نبود. و از هیچ تلاشی برای نیل به آرمان و اهداف والای امام و انقلاب فروگذار نمی کرد . پس از انقلاب نیز این جوان مبارز ، با شور و شعوری برگرفته از مکتب راستین تشیع، همراه با تحصیل، از کوشش فراوانی در تداوم دستاوردهای انقلاب اسلامی داشت او به خاطر علاقة فراوانی که به امام داشت ، به هیچ کس اجازة کوچکترین جسارتی را نسبت به ایشان نمیداد. آری! مهدی مرید بود و امام مراد، مهدی عاشق بود و او معشوق و مهدی پروانه ای بر گرد شمع وجود امام خمینی(رحمه الله علیه) بود. او تحصیلات متوسطه را به پایان رساند، امّا هیچگاه روح تشنهاش با دروس دبیرستانی سیراب نگشت و چون میدید که انقلاب عظیم ایران با رهبری روحانیان دست از جان شسته به پیش میرود، همانها که عقال من و ما را از تن رهانیده و با سینة سفید خویش، به استقبال سرخی گلولهها رفتند. او نیز رهسپار کوی دلدادگان عاشق شد، و قدم بر بال ملائک نهاد و با جدیت هر چه تمامتر به فراگیری علوم آل محمد(علیهم السلام) پرداخت. مدرسة علمیة بابل، آشیانة پرندگان سبک بالی چون مهدی عباسی بود که از آنجا پرگشوده و با سر کشیدن جام شهادت، ره صد ساله را یک شبه پیمودهاند. شهید عباسی، در میدان جنگ نیز از پیشگامان مبارزه با دشمن بعثی بود. همانگونه که در میدان جهاد با نفس، پشت شیطان را به خاک می زد، در میدان جنگ نیز از پیشگامان مبارزه با دشمن بعثی بود. عملیاتهای نامی رمضان ، والفجرچهار ، بدر و والفجر هشت، طعم شیرین حضور مهدی را در خاک تفدیدة جنوب و کوههای سخت غرب، چشیده بودند. خصوصیات بارز اخلاقی مهدی، زبانزد طلاب و همرزمانش بود. نبود رزمندهای و طلبهای که گریههای شبانة مهدی را نشنیده و بر حال شیرین او غبطه نخورده باشد . شوق مناجات در درونش موج میزد و در خلوت با معشوق و گریههای شبانهاش بروز میکرد. او که بر مدار تکلیف الهی میچرخید، اینک میدانست که وقت، وقت پیکار است و دست ، میزبان اسلحه ، از اینروی قلم و کرسی را رها کرده و به جبهه شتافت. «مهدی» پس از سالها نبرد و مبارزه و کشیدن آه حسرت در فراق یاران سفر کرده ، آنگاه که در سمت فرماندهی گروهان در کربلای پنج ، مشغول رزم بود ، در 14/12/65 مرغ جانش تاب و توان ماندن از کف داده و ققنوس وار در آتش عشق جمال دوست پرپر شد و سالیان سال جسم پاکش غریبانه بر روی زمین، زینت بخش خاک جبهههای جنوب بود. سرانجام پس از سالها دوری، چشمان منتظر را با قدومش روشن ساخت و بعد از تشییع با شکوه در بابل، در جوار همرزمان شهیدش آرام گرفت. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد»