خاطرات شهید علی عباسی خوشرودی
خاطرات شهید علی عباسی خوشرودی
خاطرهای از دوست شهید: بنده با جناب حجه الاسلام پور موسوی و دوستان با هم بودیم یادم هست که ایشان یک شب برای نماز شب بیدار نشدند که من به آنها گفتم بروید ببینید مهدی سر به شجده گذاشته روز روشن شد و ایشان هنوز در سجده بودند مهدی آن روز صبحانه نخوردند حتی نهارش را مختصری خورد خیلی غمگین بودند غروب آن روز بود با هم نشسته بودیم من به مهدی گفتم مهدی نماز شب پا نشدی ایشان یک لبخندی دردناکی زد و از پیش ما پا شد و رفت ایشان اهمیتی فروان به نماز شب و شب زنده داری می داد. خاطرهایی از دوست شهید: مادر کردستان بودیم در سنگر بسیار هوا سرد بود کسی جرات نمیکرد پایش را بیرون بگذارد دیدیم که نیمههای شب جای خواب مهدی خالی است من خیلی حساس شدم که ببینم که ایشان کجاست آمدم بیرون دیدم زیر یکی از این شیارهایی که زیرش خالی بود مشغول نماز خواندن است که صدای نالهاش به گوش میآید و دیدم که دست مهدی که در قنوت نماز شب است یخ زده بود باز نمیشد به من گفت که برو آن بخاری را بیاور تا دستم را گرم کنم تا دستم باز شود. خاطرهایی از دوست شهید: من یادم هست که یک پیراهن عربی که از مکه برایش آورده بودند میپوشید و پای برهنه میآمد آن ضلع جنوبی مدرسه رو به قبله میایستاد زیارت جامعه کبیره را در شبهای جمعه میخواند و مدت چند سالی را که با ایشان هم حجره ایی بودم شبهای جمعه را که مدرسه میماندم واقعاً می دیدم ایشان تا صبح شب جمعه وا مطلقاً نمیخوابد معمولاً بیدار بود.
--------------------------------------------------
ایشان از طلاب حوزه علمیه روحیه بودند که بسیار به مسائل معنوی اهمیت می دادند و در این امور خیلی حساس بودند. از آیت الله محمدی (مسؤول حوزه علمیه روحیه) نقل شده است که شهید محمد مهدی عباسی یک بار موفق نشده بود که نماز شب بخواند و وقتی که بیدار شدند فهمیدند که اذان صبح شده و وقت نماز شب گذشته است ،خیلی ناراحت شدند. ایشان بعد از نماز صبح ،نماز شب قضا شده خود را بجا آورده و سر بر سجده گذاشته و سر از سجده بر نداشته مگر برای کلاس، مباحثه و نمازهای یومیه و با کسی حرف نزدند تا شب بعد که موفق شدند نماز شب را به جا آورند و بعد از خواندن نماز شب به حالت خود باز گشتند.
به نقل از یکی از دوستان شهید:
روزی ایشان را غمگین دیدم،علت را جویا شدم تا آن زمان نمی دانستم که ایشان از افراد گروه ضربت عملیاتی در جبهه هستند و در مواقع ضروری به وسیله پیک یا تلفن برای حضور در جبهه فرا خوانده می شوند.ایشان قضیه رو برایم تعریف کرد و گفت:((چون الان ایام درس و امتحانات است ،استاد حوزه اجازه رفتن به من نمی دهد))با هم نزد نماینده حضرت امام و امام جمعه بابل رفتیم و قضیه را با او در میان گذاشتیم، ایشان فرمودند:((آیت الله محمدی در حوزه علمیه روحیه فردی است انقلابی و حرف او حرف من است))پس از آن شهید بزرگوار توانست با موافقت استاد به جبهه برود.
-------------------------------------